Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «خبرگزاری آریا»
2024-05-02@10:28:13 GMT

بحث برانگيزترين پايان‌بندي هاي تاريخ سينما

تاریخ انتشار: ۱۶ شهریور ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۴۶۵۵۱۵۳

خبرگزاري آريا - برترين ها - ترجمه از حسين علي پناهي: عبارتي مشهور وجود دارد مبني بر اين که مي توانيد برخي از مردم را براي هميشه شاد کنيد و تمام مردم را نيز مي توانيد براي مدتي شاد نگه داريد اما بدون شک هرگز نخواهيد توانست همه ي مردم را براي هميشه شاد نگه داريد. اين موضوع در مورد پايان فيلم ها نيز صحت خواهد داشت.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

تاريخ هاليوود پر است از پايان هاي شوکه کننده اي که تماشاگران را حيرت زده و مبهوت و يا ديوانه ساخته و در مقابل بحث هاي دنباله دار و شديدي را در ميان منتقدان به وجود آورده است. از فيلم هاي دهه هاي اوليه ظهور سينما گرفته تا فيلم هاي مدرن، موارد متعددي وجود دارند که پايان فيلم ها با چنين شرايطي مواجه شده است. در ادامه مي خواهيم شما را با تعدادي از اين فيلم ها و پايان هاي بحث برانگيز و مبهمي که داشته اند آشنا کنيم.
1-هشت نفرت انگيز (2015)
فيلم هاي کوئنتين تارانتينو اگر بدون جنجال باشند فيلم کوئنتين تارانتينويي نخواهند بود و در ميان فيلم هاي اين کارگردان صاحب سبک و نابغه نيز فيلم «هشت نفرت انگيز» (The Hateful Eight) بدون شک از بقيه جنجالي تر است. اين فيلم شبه وسترن پر از کشت و کشتار (خونريزي فزاينده، از مولفه هاي اصلي فيلم هاي تارانتينو است) داستان هشت جنايت کار خطرناک که در داخل يک کلبه گرفتار شده اند را روايت مي کند. خارج از کلبه برف و بوران سختي وجود دارد و در داخل کلبه نيز تعدادي قاتل بيرحم که هر يک قصد کشتن ديگري را در اولين فرصت دارد. يکي از اين جانيان خطرناک زني است به نام ديزي دومرگو (با بازي جنيفر جيسون لِي) که قرار است به شهري برده شود که در آن جا توسط کلانتر به دار آويخته شود، البته اگر از کتک هاي دستگيرکنندگان او در داخل کلبه جان سالم به در ببرد!

در سراسر فيلم اين زن بارها و بارها توسط شخصيت هاي مردن داستان مانند جان روث دارزن (با بازي کورت راسل)، سرگرد ارتش مارکوس وارن (با بازي ساموئل ال جکسون) و کلانتر کريس مانيکس (با بازي والتون گوگينز) مورد ضرب و شتم قرار مي گيرد. در انتهاي فيلم حتي وارن سياهپوست و مانيکس سفيد پوست علي رغم تقاوت هاي شديد در ديدگاه هاي نژادي و سياسي با کمک هم اين زن نگون بخت را از سقف دار مي زنند و در حالي که دومرگو در حال تاب خوردن و جان کندن است اين دو مي خندند و شغل جديد خود به عنوان مامورين اعدام را جشن مي گيرند. لازم به گفتن نيست که صحنه انتهايي فيلم بحث برانگيز ترين و مشمئز کننده ترين صحنه ي فيلم است و بسياري به خاطر چنين صحنه اي فيلم را داراي پيام هاي جنسيت گرايانه و ضد زن دانسته اند.
روي هم رفته در تمام فيلم شخصيت زن داستان مورد بدترين بدرفتاري ها قرار مي گيرد و شخصيت هاي مرد از شکنجه دادن اين زن خلافکار نهايت لذت و سرگرمي را کسب مي کنند. اما جنيفر جيسون لي از تارانتينو در مقابل اين اتهامات دفاع کرده و مي گويد:" او زن محورترين کارگرداني است که من مي شناسم" و برخي ديگر از منتقدان نيز فيلم را ستوده و بر اين باورند که خشونت موجود در فيلم نسبت به شخصيت زن در واقع انتقادي نسبت به جنسيت گرايي و تبعيض جنسيتي در جامعه ي ايالات متحده است.
2- شماره 10 کوچه کلاورفيلد (2016)
وقتي که فيلم «شماره 10 کوچه کلاورفيلد» (10 Cloverfield Lane) وارد سينماها شد ارتباط واضحي با فيلم هيولايي «کلاورفيلد» ساخته ي مت ريوس و تهيه کنندگي جي جي آبرامز در سال 2008 داشت. اما آيا داستان فيلم «شماره 10 کوچه کلاورفيلد» قبل از داستان فيلم «کلاورفيلد» رخ مي دهد يا بعد از آن؟ آيا هر دوي اين فيلم ها در دنياي مشابه و يکساني رخ مي دهند؟ آيا پاي موجودات بيگانه در ميان است؟ تماشاگران فيلم خيلي زود متوجه مي شوند که پاي موجودات فضايي در ميان است اما هيچ يک از ديدن موجودات فضايي براي اولين بار در اين فيلم خوشحال نشدند. اين کرم هاي فضايي اولين بار زماني که قهرمان زن داستان يعني ميشل (با بازي اليزابت وينستيد) از يک پناهگاه زيرزميني فرار مي کند خود را نشان مي دهند. براي بخش زيادي از فيلم او توسط يک تئوريسين توهمِ توطئه رواني و قاتل به نام هاوارد (با بازي جان گودمن) گروگان گرفته مي شود که فکر مي کند موجودات فضايي کنترل زمين را بدست گرفته اند.

وقتي که ميشل در نهايت موفق مي شود راه خود را به سطح زمين پيدا نمايد در مي يابد که حق با هاوارد بوده است. چند ثانيه بعد از اين که وي زندانبان خود را از پاي در مي آورد وي مجبور مي شود که با مهاجماني که از يک کهکشان ديگر آمده اند مبارزه کند و بعد از ساقط کردن يک سفينه ي فضايي با کوکتل مولوتوف، تصميم مي گيرد به نيروهاي مقاومت بشري پيوسته و با ارتش فضايي ها مبارزه کند. اين پايان ترسناک و خونين باعث تعجب و حيرت بسياري از سينماروها شد. برخي گفتند که فيلم در چند دقيقه ي انتهايي «خود ويران کننده» عمل کرده است و برخي ديگر استدلال مي کردند که ميشل به مبارزه با موجودات فرازميني هيچ نيازي نداشت وقتي که از قبل توانسته بود هاوارد را شکست دهد.
از طرف ديگر کارگردان فيلم، دن تراشتنبرگ، نيز گفته که اين صحنه هاي پاياني براي نشان دادن تحول شخصيتي ميشل لازم بوده است، يعني او که از نزديک دشمن بزرگ اين موجودات فضايي را ديده و با او سروکار داشته، تصميم او براي پيوستن به گروه مقاومت معناي واقعي دارد. وي در اولين تماس خود با فضاي روي زمين متوجه شدت خطر مي شود و زماني که وي براي حمله آماده مي شود تماشاگر مي داند که او بزودي به ترسش غلبه خواهد کرد و اين بار ديگر فراري در کار نخواهد بود. البته ما نيز مانند بسياري از تماشاگران فيلم بر اين باوريم که شخصيت هاوارد نسبت به موجودات فضايي شخصيت بسيار خطرناکتري در فيلم است.
3- تايتانيک (1997)
شکي در اين نيست که فيلم «تايتانيک» هنوز هم دومين فيلم پرفروش تاريخ به شمار مي آيد اما اين فروش ميليارد دلاري نيز نمي تواند مانع از آن شود که بحث و جدلي در مورد صحنه هاي پاياني آن وجود نداشته باشد. بر اساس گفته هاي بسياري از تماشاگران اين فيلم که يکي از رمانتيک ترين فيلم هاي تاريخ به شمار مي آيد، صحنه ي پاياني فيلم هيچ چيزي از يک فاجعه کم ندارد. بعد از غرق شدن کشتي، شخصيت هاي اصلي داستان يعني رُز و جک خود را در درون آب هاي يخ زده ي اقيانوس اطلس مي يابند. شرايط بسيار طاقت فرساست اما وضعيت جک بيچاره نسبت به معشوقه اش بسيار بحراني تر است.

در حالي رُز روي يک در جدا شده از کشتي شناور مي ماند نيمي از بدن جک در زير آب قرار دارد. جک در حالي که سعي مي کند خود را براي مدتي کوتاه به اندازه ي وداع از معشوقش روي آب نگه دارد نيم تنه ي پايين بدن او در حال يخ زدن است. در يک صحنه ي تراژيک، جک قبل از اين که کمک برسد جان خود را از دست مي دهد و صحنه ي مرگ او عصبانيت و ديوانگي تماشاگر را به دنبال دارد. آيا امکان آن وجود نداشت که عاشق و معشوق هر دو روي آن همه تکه ي شناور رفته و هر دو از مرگ نجات پيدا مي کردند؟ آيا مرگ جک بي دليل نبود؟ اين بحث چنان بالا گرفت که در سال 2012 برنامه اي با حضور جيمز کامرون برگزار شده و در نهايت وي به همراه مهمانان به اين نتيجه رسيدند که اگر اين دو يک جليقه ي نجات را زير در کنده شده قرار مي دادند بدون شک هر دوي آن ها زنده مانده و نيازي به فداکاري غيرضروري جک نمي بود. اما جيمز کامرون در اين باره مي گويد:" در فيلم نامه آمده بود که جک مي ميرد، او بايد بميرد. شايد ما دچار نااميدي بشويم. شايد آن تخته بايد کمي کوچکتر ساخته مي شد اما رفيق ما در حال مرگ است".
4- مه (2007)
شايد پايان فيلم «مه» (The Mist) يکي از دلخراش کننده ترين و ناراحت کننده ترين پايان هاي فيلم در سراسر تاريخ سينما باشد که دل شما را به بدترين شکل ممکن به درد مي آورد و منتقدان نيز بر اين موضوع صحه گذاشته اند. اين فيلم که اقتباسي از يکي از رمان هاي استفن کينگ بوده و فرانک دارابونت کارگرداني آن را بر عهده دارد، داستان گروهي را روايت مي کند در اثر ورود يک مه رازآلود در يک فروشگاه مواد غذايي خود را حبس مي کنند. اين مه پر از حشرات هيولا و قاتل است اما شرايط در داخل فروشگاه نيز بسيار متشنج و خطرناک است. وقتي که افراد يکي پس از ديگري قرباني مي شوند، شخصيت اول فيلم، ديويد دريتون (با بازي توماس جين) در نهايت براي رسيدن به آزادي همراه با تعداد کمي از بازماندگان از فروشگاه خارج مي شوند اما متاسفانه پايان خوشي در انتظار آن ها نيست.

ديويد و همراهانش در مه گم شده و هيچ جايي را نمي بينند و بدين ترتيب او مجبور مي شود خودخواسته همراهانش را بکشد تا زنده زنده خوراک هيولاها نشوند. دقايقي بعد که نيروهاي ارتش براي کمک مي آيند ديگر بسيار دير شده و ديويد بيچاره در مه تنها مانده است. اين پايان دردناک و متحير کننده کاملاً متفاوت از پايان داستان استفن کينگ است ولي آن چنان تماشاگر را تحت تاثير قرار مي دهد و تاثر برانگيز است که خود استفن کينگ نيز به اين موضوع اعتراف کرده و آن را «شوکه کننده ترين صحنه ي پاياني فيلم در تمام تاريخ» عنوان مي کند. اما همه ي تماشاگران به اندازه ي کينگ از اين پايان خوشحال نشدند و جنجال بر سر آن تا به امروز ادامه دارد و بسياري از آن ها هنوز هم مي گويند که اگر کسي مي خواهد بدترين و دردناک ترين پايان فيلم تاريخ را ببيند بهتر است فيلم دارابونت را تماشا کنند. حتي يکي از اين افراد گفته بود که انتهاي فيلم از لحاظ عاطفي و رواني به او آسيب وارد کرده است.
5- شواليه تاريکي بر مي خيزد (2012)
سه گانه ي «شواليه تاريکي» (Dark Knight) ساخته ي کريستوفر نولان دنياي فيلم هاي ابرقهرماني را به طور کلي تغيير داد و قسمت سوم اين سه گانه بيش از همه مورد علاقه و توجه دوستداران بتمن قرار گرفت. به عبارت ديگر، فيلم «شواليه تاريکي برمي خيزد» (The Dark Knight Rises) چيزهاي زيادي براي برآورده کردن دارد. اين فيلم به جاي اين که با سر وارد تاريکي شود ترجيح مي دهد که پايان متفاوتي داشته باشد به اين نحو که شخصيت اصلي داستان با بازي کريستين بيل ابتدا شهر گاتام را از يک خطر هسته اي بزرگ نجات مي دهد و در اين راه دست از روش هاي قديمي ماجراجويانه خود بر مي دارد.

بسياري از تماشاگران فيلم شباهت هايي را با فيلم «تلقين» (Inception) مي بينند. به عبارت ديگر بسياري بر اين باورند که انتهاي فيلم مانند آن چه که در فيلم «تلقين» ديده مي شود يک روياست هرچند بازيگران فيلم گفته اند پايان فيلم در واقعيت رخ مي دهد. برخي ديگر بر اين باورند که فيلم نولان بايد با يک پايان ناراحت کننده مانند کشته شدن قهرمان اصلي داستان به پايان مي رسيد. برخي ديگر نيز زنده ماندن بتمن را به فال نيک گرفته و دوست ندارند که او در يک انفجار شديد کشته شود.
6- پيشتازان فضا 2: خشم خان (1982)
فيلم «پيشتازان فضا 2: خشم خان» (Star Trek II: The Wrath of Khan) به کارگرداني نيکلاس مير يکي از غم انگيز ترين صحنه هاي مرگ در فيلم هاي علمي تخيلي را به تصوير مي کشد. خدمه ي سفينه ي فضايي «يو اس اس انترپرايز» وقتي که پا به پاي «خان نونين سينگ» به جلو مي روند ناگهان با يک خطر بسيار جدي مواجه مي شوند. يک سلاح فوق خطرناک در شرف آتش گشودن است و کاپيتان کرک نمي تواند به موقع از منطقه ي انفجار فرار کند زيرا سفينه ي او دچار نقص فني شده است. و در اين زمان شخصيت اسپوک (با بازي لئونارد نيموي) وارد عمل مي شود و با در اولويت قرار دادن اکثريت همراهانش تصميم مي گيرد که خود را به اميد تعمير کردن سفينه در معرض تشعشعات قرار دهد.

وقتي که نقشه ي او با موفقيت انجام شده و سفينه به موقع از مهلکه مي گريزد، قهرمان گوش تيز ما مرگي دردناک و تراژيک را تجربه مي کند. اين صحنه بسيار دردناک است و تماشاگران فيلم نه تنها از مرگ اسپوک ناراحت بودند بلکه خشم نيز سراسر وجود آن ها را فرا گرفته بود. اخبار مربوط به مرگ شخصيت اسپوک از همان ابتدا و در هنگام فيلم برداري صحنه هاي فيلم به بيرون درز کرد که از همان آغاز با عکس العمل تماشاگران مواجه شده بود به نحوي که صدها هزار نامه به سازندگان فيلم نوشته شد و از آن ها درخواست گرديد که از کشتن اسپوک در فيلم صرف نظر کنند. اين موضوع تا حدي بالا گرفت که پاي تهديد کردن لئونارد نيموي و خانواده اش نيز به ميان کشيده شد.
به همين دليل سازندگان فيلم تصميم گرفته اند صحنه ي ديگري را به ابتداي فيلم اضافه کرده و بدين ترتيب حساسيت تماشاگران را به مرگ اسپوک کم کنند. در اين صحنه و در ابتداي فيلم، اسپوک در طول يکي از تمرينات آموزشي به دروغ خود را به مردن مي زند. اما اين موضوع نيز مانع از مرگ اين شخصيت در پايان فيلم نشد.
7- هيولاي درون (2012)
بدون شک فيلم «هيولاي درون» (The Devil Inside) از آن دسته فيلم هايي است که با اعتراضات شديد تماشاگران و منتقدان روبرو شد و اين اعتراضات از همان روزهاي ابتداي اکران فيلم مشخص بود. اين فيلم، داستان يک قاتل به نام ماريا روسي را روايت مي کند که توسط چهار هيولا تسخير شده است.

دختر ماريا به نام ايزابلا تصميم مي گيرد که از روي داستان وحشتناک مادرش يک فيلم مستند تهيه کند و در نهايت فيلم به يک داستان جن گيري منتهي مي شود که هيولاها تصميم مي گيرند از بدن ميزبان خود خارج شده و وارد بدن قهرمانان داستان شوند. در نتيجه شرايط براي ايزابلا و دوستانش به سرعت بغرنج مي شود و آن ها از يک بزرگراه بسيار شلوغ سر درآورده و ناگهان فيلم تمام مي شود بدون اين که تماشاگران بدانند سرنوشت روسي چه مي شود.
8- مصاحبه (2014)
فيلم «مصاحبه» (The Interview) به کارگراني سث روگن و ايوان گولدبرگ داستان يک مجري تلويزيوني (با بازي جيمز فرانکو) و تهيه کننده برنامه (با بازي سث روگن) را روايت مي کند که براي مصاحبه با «کيم جونگ اون» به کره شمالي سفر مي کنند. اما در اين مسير، اين دو توسط سازمان سيا براي کشتن ديکتاتور کره شمالي استخدام مي شوند. آن ها در ابتدا تمايلي به انجام اين کار ندارند اما وقتي که کيم جوان تصميم به استفاده از بمب هسته اي مي گيرد اين دو چاره اي جز عملي کردن ماموريت خود ندارند. در صحنه ي پاياني فيلم در حالي که کيم در يک هلي کوپتر در هوا قرار دارد، اين دو با شليک گلوله از تانک هلي کوپتر او را مورد هدف قرار مي دهند به طوري که صورت ترسناک و عصباني کيم جونگ اون در لحظه ي برخورد گلوله و انفجار به تصوير کشيده مي شود.

البته صحنه ي اصلي مرگ ديکتاتور کره شمالي بسيار دلخراش تر بود و در آن سر کيم منفجر شده و تکه هاي جمجمه ي او به اطراف پراکنده مي شود. اين صحنه مورد قبول و پسند مدير عالم شرکت فيلم سازي سوني قرار نگرفت و از روگن خواسته شد که از شدت و خشونت صحنه ي مرگ کيم جونگ اون کاسته شود. اما اين کاهش خشونت نيز مانع درگيري هاي بين المللي نشد زيرا به محض اکران فيلم، دولت کره شمالي آن را «اعلان جنگ» دانست و گروهي از هکرهاي کره اي سايت کمپاني سوني را هک کردند و شروع به انتشار ايميل هاي محرمانه اين شرکت نموده و در مقابل از کمپاني سوني خواستند که اکران فيلم را متوقف نمايد.
حتي آن ها ايالات متحده را به حملات تروريستي انتقام جويانه تهديد کرده و اعلام کردند که بار ديگر وقايع 11 سپتامبر را به ياد مردم اين کشور خواهند آورد. در نتيجه 5 سينماي زنجيره اي بزرگ اکران فيلم «مصاحبه» را متوقف کردند و کمپاني سوني نيز در ابتدا اکران آنلاين فيلم را به شدت کاهش داد.
9- مسافران (2016)
روي کاغذ قرار بود که فيلم «مسافران» (Passengers) يکي از پرفروش ترين و پرسر و صداترين فيلم هاي سال 2016 باشد. اين فيلم با بازي کريس پرَت و جنيفر لاورنس و بر اساس فيلم نامه اي از جان اسپيتس که يکي از سناريست هاي مشهور هاليوود شناخته مي شود ساخته شده بود. تريلر فيلم نشان مي داد که بايد منتظر يک داستان عاشقانه در فضا باشيم اما اين فيلم علمي تخيلي در گيشه خوب عمل نکرده و علي رغم بودجه ي 110 ميليون دلاري، در داخل ايالات متحده تنها 100 ميليون دلار فروش داشت.

اما تماشاگران به سرعت فهميدند که تريلر فيلم کاملا ً گول زننده بوده و در حالي که آن ها انتظار يک رابطه ي عاشقانه ي دو طرفه را در فيلم داشتند دريافتند که اين رابطه نوعي اجبار براي خلاصي از تنهايي است و در مورد آن اشتباه کرده اند. بدين ترتيب داستان فيلم براي تماشاگران دوست داشتني نبوده و با انتقاد تماشاگران و منتقدين روبرو شد.
10- برف شکن (2014)
داستان فيلم «برف شکن» (Snowpiercer) در وسط يک بيمارستان پس از يک اتفاق آخرالزماني رخ مي دهد که انسان هاي باقيمانده در يک قطار حضور دارند که دور دنيا در حال چرخش است. از شانس بد مسافران شرايط زندگي براي کساني که در قسمت عقبي قطار حضور دارند خوب پيش نمي رود. کساني که در انتهاي قطار حضور دارند مانند زندانيان بوده و کساني که در قسمت جلوي قطار هستند مانند پادشاه زندگي مي کنند. گروهي از افراد حاضر در اين قطار براي تغيير دادن شرايط به رهبري کورتيس (با بازي کريس ايوانز) شورش کرده و به قسمت جلو قطار حمله مي کنند تا پادشاه ظالم قطار يعني ويلفورد (با بازي اد هريس) را به پايين کشيده و عدالت را در ميان آخرين انسان هاي باقيمانده برقرار نمايند. اما وقتي که کورتيس خود را به قسمت موتور قطار مي رساند در مي يابد که قطار توسط برده هايي که اکثراً کودک هستند کار مي کند.

وي در نهايت مي فهمد که تمامي سيستم موجود در قطار فاسد بوده و هيچ راهي براي نجات انسانيت وجود ندارد. پس او و افرادش تصميم مي گيرند که اين قطار را به طور کلي نابود کنند که به مرگ همه ي سرنشينان به جز 2 کودک منجر خواهد شد. بنابراين يک پسر و دختر نوجوان از قطار نجات پيدا کرده و نقش آدم و حواي آخرالزمان را ايفا مي کنند که بايد نسل بشر را از نو بسازند. زماني که اين دو از قطار پياده شده و پا بر روي زمين برفي مي گذارند با يک خرس قطبي مواجه مي شوند که نشانه اي از وجود حيات و نکته اي حيات بخش است.
اما بسياري از تماشاگران و منتقدان متوجه ضعف هايي در فيلم نامه شده اند که داستان فيلم را با مشکلاتي روبرو مي کند. براي مثال يکي از منتقدين در اين باره چنين مي نويسد:" يک دختر و يک پسربچه که تمام دوران زندگي خود را در يک محيط بسته زندگي کرده و هيچ چيزي در مورد شکار کردن و جمع کردن غذا در برف ندارند... در بهترين حالت تنها چند روز مي توان به آن ها فرصت داد". فرد ديگري مي گويد:" اين دو توسط خرس خورده شده و نسل بشر از بين خواهد رفت". کامنت هاي متعدد ديگري نيز به همين سبک و سياق در مورد صحنه ي پاياني فيلم وجود دارد.
11- هديه (2015)
فيلم «هديه» (The Gift) به کارگرداني جوئل اجرتون يک تريلر ترسناک با پاياني تهوع آور است. اين فيلم داستان يک زوج به نام رابين (با بازي ربکا هال) و سايمون (جيسون بيتمن) را روايت مي کند که به يک محله ي جديد نقل مکان کرده و با گوردو ( با بازي جوئل اجرتون) که از دوستان سابق سايمون است روبرو مي شوند. سايمون و گوردو قبلاً در يک مدرسه درس خوانده اند و مدت زمان زيادي از آخرين ملاقات آن ها مي گذرد و البته گوردو نيز رفتارهاي عجيب و غريب و ترسناکي دارد. در واقع بعد از ديدار اتفاقي آن ها در شهر جديد، گوردو به تعقيب اين زوج مي پردازد و سعي مي کند زندگي اين دو را به هم بريزد. اما در ادامه مشخص مي شود که سايمون نيز انسان دوست داشتني نيست و در دوران دبيرستان عمداً و با دروغ هاي خود، تنها براي خنده زندگي گوردو را نابود کرده است و اکنون گوردو در صدد انتقام برآمده است.

نقشه هاي ترسناک او منجر به زايمان زودرس رابين مي شود. سايمون به سرعت زنش را به بيمارستان مي برد اما هديه اي از جانب گوردو براي او فرستاده مي شود که در واقع ويديويي است که نشان مي دهد شايد بچه ي رابين از آنِ گوردو باشد. البته در ويديو نشان داده نمي شود که آيا واقعا تجاوزي رخ مي دهد يا نه و همين موضوع باعث ديوانگي تماشاگران مي شود. منتقدان نيز استفاده کارگردان از عمل تجاوز را براي شوک وارد کردن به تماشاگر به شدت مورد تقبيح قرار داده اند زيرا صحنه ي پاياني در واقع يک شخصيت زن قوي را به يک شيء جنسي در دستان دو مردي که براي بدست آوردن او مبارزه مي کنند تبديل کرده است. به عبارت ديگر، در نبرد بين سايمون و گوردو اين رابين است که از هر دو طرف ضربه مي خورد و بدتر اين که فيلم هيچ شانسي به رابين نمي دهد که با واقعيت ماجرا روبرو شده و عکس العمل نشان دهد و تنها به واکنش سايمون به اين موضوع مي پردازد.
12- باني و کلايد (1967)
سال 1967، سال بزرگي براي دنياي سينما بود و فيلم هاي معروف و تاثير گذاري در اين سال توليد شدند؛ از جمله فيلم هاي «باني و کلايد» (Bonnie and Clyde). فيلمي که در زمينه ي نشان دادن صحنه هاي ممنوعه و حساس (خشونت فراوان) تابوشکني کرد. فيلم «باني و کلايد» اگر چه با استانداردهاي کنوني فيلم معمولي از لحاظ درجه خشونت به حساب مي آيد اما خشونت فيلم با نشان دادن تکه هاي بدن و خون هاي فراوان پاشيده شده به هوا براي سينماروهاي سال 1967 غيرقابل تحمل بود. اين شرايط در اوج داستان که باني و کلايد (با بازي وارن بيتي و فايه دانوَي) توسط پليس هاي مجهز به مسلسل کشته مي شوند بدتر نيز مي شود. آرتور پن کارگردان فيلم مي خواست اين فيلم را تا حد ممکن واقعي بسازد. وي با ارجاع به جنگ ويتنام مي گويد که مي خواسته نمايي واضح از جنگ و نبرد را به تماشاگران آمريکايي نشان دهد.

صحنه ي کشته شدن خوفناک باني و کلايد چنان جنجالي به پا کرد که راجر ايبرت، منتقد نامدار سينما در باره ي آن چنين گفته است:" شايد براي ديدن يک فيلم هاليوودي ديگر که چنين جنجال شديدي را به وجود آورده باشيد بايد به سراغ فيلم «رواني» [Psycho](1960) برويد". شخص اصلي که به شدت با فيلم مخالفت مي کرد بوزلي کروثر از مجله ي نيويورک تايمز بود که قدرتمندترين منتقد فيلم دوران خود به شمار مي آمد. به محض اکران فيلم،وي دو سه ماه کاري آينده ي خود را وقف حمله به فيلم در هر فرصتي که بدست مي آورد کرد. او «کشتارهاي وحشيانه» فيلم را «بي معنا» و بي هدف خوانده و فيلم را فيلمي «بي مزه» مي نامد. اما انتقادات شديد کروثر نتوانست مانع محبوبيت فيلم «باني و کلايد» شود و بعدها فيلم هايي مانند «گروه خشن» (The Wild Bunch)، « پرتقال کوکي» (A Clockwork Orange) و تمامي فيلم هاي کوئنتين تارانتينو راه آن را ادامه دادند.
13- اين گروه خشن (1969)
سينماروهايي که فيلم «باني و کلايد» را براي ديدن بسيار خشن مي دانستند با ديدن فيلم «اين گروه خشن» فيلمي پر از تيراندازي و کشتار ساخته ي «سام پکين پا» شوکه شدند. فيلم را بيشتر به خاطر دو صحنه ي دراماتيک و مشهور تيزاندازي و نبرد مسلحانه اش مي شناسند و در سال 1969، صحنه ي نهايي نبرد حماسي بين ياغي هاي دوست داشتني و گروهي بزرگ از سربازان مکزيکي بدون شک پرخشونت ترين صحنه اي بود که تا آن زمان در هاليوود ديده شده بود. فيلم برداري صحنه ي نهايي فيلم دو هفته به طول انجاميد و 10.000 فشفشه که هر کدام با گوشت واقعي پر شده بود مورد استفاده قرار گرفت.

علاوه بر اين براي صحنه ي پاياني از مقدار زيادي خون و تکه هاي گوشت و استخوان استفاده شد که به هوا پرتاب مي شدند. همچنين در فيلم ديده مي شد که زنان کشته شده و بچه ها به سربازان تيراندازي مي کردند که هيچکدام از اين اتفاقات به مذاق تماشاگران آن زمان فيلم خوش نيامد. خشم تماشاگران از خشونت بالاي فيلم باعث شد که برخي از آن ها پيشنهاد دهند اسم فيلم به «حمام خون» تغيير داده شود و برخي ديگر نيز گفتند که تنها يک «انسان ديوانه» اين فيلم را داراي «خلاقيت» خواهد دانست. حتي بسياري از منتقدان به «پکين پا» گفتند که شايد نبايد هيچگاه اين فيلم را مي ساخت. به همين دليل وي مجبور شد برخي از صحنه ها را از فيلم حذف کند ولي اين موضوع نيز مانع از شهرت فيلم به يک فيلم پر از خشونت نشد و آن را به يکي از فيلم هاي جنجالي تاريخ تبديل کرد. جالب اين که جنجال اين فيلم با توجه به تاثيري که بر روي فيلم هاي کوئنتين تارانتينو داشته است نيز امروزه همچنان ادامه دارد.
14- راننده تاکسي (1976)
فيلم «راننده تاکسي» (Taxi Driver) علي رغم اينکه به يکي از بهترين و موثرترين فيلم هاي کلاسيک سينما تبديل شد اما پايان بحث برانگيزش جنجال هاي زيادي به پا کرد. همه چيز زماني آغاز مي شود که تراويس بيکل (با بازي رابرت دنيرو) تصميم مي گيرد براي تبديل شدن به يک قاتل تمام عيار دست از مسافرکشي بردارد. اين راننده تاکسي داراي پتانسيل قتل، خيال دارد که يک سياستمدار بسيار برجسته را ترور کند اما وقتي که نقشه اش موثر واقع نمي افتد ترجيح مي دهد يک دختر نوجوان روسپي را از چنگ افرادي که وي را اغفال نموده اند نجات دهد..
در حالي که وي در يک روسپي خانه ي محلي درگيري مسلحانه ايجاد مي کند خود نيز زخمي مي شود. زماني که پليس در محل حاضر مي شود مي بينيم که ضد قهرمان داستانمان تغيير شصخيت داده و غرق درخون روي زمين دراز کشيده است. در نهايت تراويس به جاي اين که به قبرستان برود يا به دليل خيالات تروريستي اش محاکمه شود به قهرمان بزرگ نيويورک سيتي تبديل مي گردد. وي زنده مي ماند و در سکانس پاياني مي بينيم که تغييرات شخصيتي زيادي در او ديده شده و ناگهان محو مي شود. همين موضوع باعث مبهم بودن پايان داستان شده است.

پل شرايدر، نويسنده ي فيلم نامه ي فيلم در اين باره مي گويد که او انتهاي داستان را از داستان واقعي زني به نام سارا جين مور الهام گرفته که سعي کرد پرزيدنت جرالد فورد را به قتل برساند اما در نهايت سر از صفحه اول مجلات درآورد. شرايدر از آسان بودن قرار گرفتن شخصيت هاي خلافکار و قاتل در مرکز توجه رسانه ها، تصميم گرفت که جامعه ي امروزي را با تبديل کردن تراويس از يک انسان ديوانه و قاتل به يک ابرقهرمان مورد انتقاد قرار دهد. البته شرايدر خود بر اين باور است که دير يا زود تراويس قصه به نقش واقعي خود به عنوان يک قاتل بازخواهد گشت. وي بر اين باور است که " فيلم هاي خوب خود را براي تفسير تماشاگران باز مي گذارند". مارتين اسکورسيزي نيز که فيلم را کارگرداني کرده با ديدگاه شرايدر موافق است. اين که آيا تراويس زنده مي ماند يا مي ميرد به اين بستگي دارد که فکر کنيد آيا در دنيايي زندگي مي کنيم که انسان هاي رواني به شخصيت هايي مشهور تبديل مي شوند يا نه.

منبع: خبرگزاری آریا

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.aryanews.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری آریا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۴۶۵۵۱۵۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

عکس| جدیدترین عکس سجاد افشاریان در پشت صحنه تئاتر

سجاد افشاریان عکسی را در پشت صحنه نمایش بک تو بلک در شیراز منتشر کرد.

سجاد افشاریان

دیگر خبرها

  • عکس| جدیدترین عکس سجاد افشاریان در پشت صحنه تئاتر
  • دین سینما به امام صادق‌(ع) چه زمانی ادا می‌شود؟
  • (ویدیو) فیلم رقص آذری حامد آهنگی و بازیگر سرشناس ! / همه به وجد آمدند
  • کریمی: فدراسیون باعث شد از کورس قهرمانی جا بمانیم
  • (تصاویر) بازسازی صحنه قتل در منطقه‌ای خوش آب و هوا
  • ببینید | صحنه‌ای دیگر از جنایات وحشیانه صهیونیست‌ها
  • راز صاحب سینما می‌شود
  • حسرت برانگیزترین ضربات بازیکنان لالیگا که به تیرک برخورد کردند / فیلم
  • سینما‌ها عصر جمعه تعطیل می‌شوند
  • تصویری دیده نشده از علی انصاریان در پشت صحنه یک فیلم